النا طلاالنا طلا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

النا خوشگله کیجـــــــــــــا

نگفته های این ماه

سلام پری ناز من  خیلی وقته نیومدم از شیرین زبونی ها و شیرین کاریهات برات بگم  دخترم برگ گلم ماشاالله خیلی بزرگ و خانم شدی دیگه کم کم داره دلم واسه نی نی بودنت تنگ میشه به خصوص که شما ماشااله فعالیت و درکت خیلی بیشتر از سنته و همیشه پیشگام بودی دیگه توی برقراری ارتباط کلامی مشکلی نمی‌بینم آخه هرکلمه ای رو که بخوای تلفظ میکنی و من اصلا بهت تو این زمینه آموزشی نمیدم شما خودت خوب به حرفامون گوش میکنی و هر کلمه ای رو که نیاز داشته باشی یاد می‌گیری تو زبان دوم هم همینطور اصلا آموزش در کار نیست و فقط بین حرفام یا متن های بی بی انیشتین  متوجه کلمات میشی و میتونی برام ترجمه کنی به این نتیجه رسیدم هرچیزی رو که بهت آموزش بدم خی...
15 بهمن 1393

1ماهگی محیا جون مبارک

  ماه اول زندگی محیا جون نی نی خاله مینا به روایت تصویر روز اول تو بیمارستان دوستان ماشاالله یادتون نره ها           سوم بهمن اولین ماهگرد تولد محیاجون بود که یه کیک کوچولو پختیتم و برای چهارمین بار رفتیم دیدن دخمری 1ماهگیت مباررررررک خوشمل خاله       امشب شام هم مهمون خاله جون و عمو احمد یه اکبر جوجه خوشمزه خوردیم انشالله که شام عروسیش و بخوریم    امیدوارم دوستای خوبی واسه هم باشید مثله منو خاله میناجون  بازم میایم با کلی عکس   ...
8 بهمن 1393

واکسن 18ماهگی +کادو این ماه

یه هفته بعد از پایان 18ماهگی یعنی سه شنبه  قبل دوتایی رفتیم درمانگاه واسه کنترل و تزریق واکسن 18ماهگی  وای خدای من تاحالا واکسن هایی که زده بودی اینقدر اذیتت نکرده بود از قبل شنیده بودم که نسبت به بقیه واکسن ها سنگین تره  تا دو سه روزی پات درد میکرد و کبود شده بود آخه چون متوجه شده بودی که واکسن چیه اصلا اجازه تزریق نمیدادی و چند نفری محکم نگهت داشتیم  که فرار نکنی واسه همین پات کبود شد و یه کوچولو هم ورم کرد.  شماکه اینقدر شیطون بودی همش یه جا دراز میکشیدی و هر وقت میخواستی از جات پاشی ازم کمک میخواستی خیلی ناراحت بودم دوباره با درمانگاه تماس گرفتم اما گفتن طبیعیه  خداروشکر بعد سه روز دیگه بهتر شد اما همچنا...
1 بهمن 1393
1